امیری حسین ونعم الامیر

 

- از دانش آموزانی که برای بدست آوردن مخارج درسی شان آدامس و آبنبات و خوراکی
 
 می فروشند  خرید کن .

- همیشه کسی هست که از نظر رفتاری تو را الگو قرار دهند. پس سعی کن باعث گمراهی

 دیگران  نشوی .

- سعی کن دست دادنت مانند یک قرارداد امضا شده معتبر باشد .

 


نوشته شده در تاريخ شنبه 2 مهر 1390برچسب:, توسط farzad

 

ویرانگرترین کلمه " تمسخر است " دوست داری با تو چنین کنند ؟

- بیرحمترین کلمه " تنفر " است از بین ببرش .

- زشت ترین کلمه " دو رویی " است یکرنگ باش .

- عمیق ترین کلمه " عشق " است به آن ارج بنه .

 


نوشته شده در تاريخ شنبه 2 مهر 1390برچسب:, توسط farzad

 

موفقيت برای اشخاص کم ظرفيت مقدمه گستاخی است.   ايتاليايی

انسان موفق لاقيد نيست وانسان لاقيد موفق نيست.    چينی

آينده به کسی تعلق دارد که می داند چگونه منتظر نشيند.    روسی

با مردی که نمی توانی مغلوبش کنی دوست شو .     آمریکایی

اگر می خواهی از شر کسی راحت شوی به او پول قرض بده .   مجارستانی

اگر تماشای قوس و قزح مجانی نبود خیلی زیباتر به نظر می رسید .   نگرویی

از جغد متابعت نکن چون تو را به ویرانه خواهد برد.    مصری

خاکی شو پیش از آنکه خاک شوی .     فارسی

تمام دنیا یک دوربین عکاسی است لبخند بزنید تا عکستان خوب بیفتد.   اتازونی

 


نوشته شده در تاريخ شنبه 2 مهر 1390برچسب:, توسط farzad

سرک گفت : " گاهی اوقات قاشق از دستم می افتد . "

 

پیرمرد گفت : " من هم همینطور . "

 

پسرک آرام نجوا  کرد : " من شلوارم را خیس می کنم . "

 

پیرمرد خندید و گفت : " من هم همینطور "

 

پسرک گفت : " من خیلی گریه می کنم ."

 

پیرمرد سری تکان داد و گفت : " من هم همینطور . "

 

اما بدتر از همه این است که...  پسرک ادامه داد:آدم بزرگ ها به من توجه نمی کنند .

 

بعد پسرک گرمای دست چروکیده ای را حس کرد .

 

" می فهمم چه حسی داری  . . . می فهمم . "

 

( داستانکی از شل سیلور استاین )

 


نوشته شده در تاريخ شنبه 2 مهر 1390برچسب:, توسط farzad

 

مردم اغلب بی انصاف ، بی منطق و خودمحورند ولی آنان را ببخش...

اگر مهربان باشی تو را به داشتن انگیزه های پنهان متهم میکنند ولی مهربان

باش..

اگر شریف و  درستکار باشی فریبت میدهند ولی شریف و درستکار باش.

نیکی های امروزت را فراموش میکنند ولی نیکوکار باش.بهترین های خود را به دنیا

ببخش حتی اگر هیچگاه کافی نباشد و در نهایت میبینی هر آنچه هست همواره

میان تو و خداوند است نه میان تو و مردم...

 


نوشته شده در تاريخ شنبه 2 مهر 1390برچسب:, توسط farzad

ساده ترین جواب

شرلوک هولمز کارآگاه معروف و معاونش واتسون رفته بودند صحرا نوردی و شب هم

چادری زدند و زیر آن خوابیدند. نیمه های شب هولمز بیدار شد و آسمان

رانگریست. بعد واتسون را بیدار کرد و گفت: نگاهی به آن بالا بینداز و به

من بگو چه می بینی؟

واتسون گفت: میلیونها ستاره می بینم .

هولمز گفت: چه نتیجه میگیری؟

واتسون گفت:

ازلحاظ روحانی نتیجه می گیرم که خداوند بزرگ است و ما چقدر در این دنیا حقیریم.

از لحاظ ستاره شناسی نتیجه می گیریم که زهره در برج مشتری است، پس باید

اوایل تابستان باشد.

از لحاظ فیزیکی، نتیجه میگیریم که مریخ در مواذات قطب است، پس ساعت باید

حدود سه نیمه شب باشد.

شرلوک هولمز قدری فکر کرد و گفت:

واتسون تو احمقی بیش نیستی. نتیجه اول و مهمی که باید بگیری اینست که

چادر ما را دزدیده اند!!!


نوشته شده در تاريخ شنبه 2 مهر 1390برچسب:, توسط farzad

خدایا چرا من؟

آرتوراش  قهرمان افسانه ای تنیس هنگامی که تحت عمل جراحی قلب قرار گرفت، با تزریق خون آلوده، به بیماری ایدز مبتلا شد طرفداران آرتور از سر تا سر جهان نامه هایی محبت آمیز برایش فرستادند

یکی از دوستداران وی در نامه خویش نوشته بود: “چرا خدا تو را برای ابتلا به چنین بیماری خطرناکی انتخاب کرده؟”

آرتور اش، در پاسخ این نامه چنین نوشت

:

در سر تا سر دنیا بیش از پنجاه میلیون کودک به انجام بازی تنیس علاقه مند شده و شروع به آموزش می کنند

.

حدود پنج میلیون از آن ها بازی را به خوبی فرا می گیرند

.

از آن میان قریب پانصد هزار نفر تنیس حرفه ای را می آموزند

و شاید پنجاه هزار نفر در مسابقات شرکت می کنند

پنج هزار نفر به مسابقات تخصصی تر راه می یابند

.

پنجاه نفر اجازه شرکت در مسابقات بین المللی ویمبلدون را می یابند

.

چهار نفر به مسابقات نیمه نهایی راه می یابند

.

و دو نفر به مسابقات نهایی

.

وقتی که من جام جهانی تنیس را در دست هایم می فشردم هرگز نپرسیدم که “خدایا چرا من؟

و امروز وقتی که درد می کشم، باز هم اجازه ندارم که از خدا بپرسم :”چرا من؟

 


نوشته شده در تاريخ شنبه 2 مهر 1390برچسب:, توسط farzad

 

فرض کن حضرت مهدی(عج)به توظاهرگردد**
ظاهرت هست چنا نیکه خجالت نکشی ؟
باطنت هست پسندیده ي صاحب نظری ؟
خانه ات لایق اوهست که مهمان گردد ؟
لقمه ات درخوراو هست که نزدش ببری ؟
پول بی شبهه وسالم زهمه داراییت/
داری آن قدرکه یک هدیه برایش بخری ؟
حاضری گوشی همراه توراچک بکند؟
با چنین شرط که درحافظه دستی نبری ؟
واقفی برعمل خو یش تو بیش از دگران/
میتوان گفت توراشیعه ي اثناعشری؟

 


نوشته شده در تاريخ شنبه 2 مهر 1390برچسب:, توسط farzad

مستی نه از پیاله نه از خم شروع شد
از جادة سه‌شنبه شب قم شروع شد

آیینه خیره شد به من و من به‌ آیینه
آن قدر خیره شد که تبسم شروع شد

خورشید ذره‌بین به تماشای من گرفت
آنگاه آتش از دل هیزم شروع شد

وقتی نسیم آه من از شیشه‌ها گذشت
بی‌تابی مزارع گندم شروع شد

موج عذاب یا شب گرداب؟! هیچ یک
دریا دلش گرفت و تلاطم شروع شد

از فال دست خود چه بگویم که ماجرا
از ربنای رکعت دوم شروع شد

در سجده توبه کردم و پایان گرفت کار
تا گفتم السلام علیکم ... شروع شد


نوشته شده در تاريخ شنبه 2 مهر 1390برچسب:, توسط farzad

صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد